وبلاگ دانشجویان شیمی دانشگاه مازندران

University of MaZandaran Chemistry Students' Weblog

وبلاگ دانشجویان شیمی دانشگاه مازندران

University of MaZandaran Chemistry Students' Weblog

شیمی عاشقی

وقتی عاشق می شویم به نظر می رسد مغز ما طبیعی فعالیت نمی کند . کف دستانمان عرق می کند ، نفسهایمان بند می آید ، به درستی نمی توانیم فکر کنیم و احساسی شبیه به اینکه پروانه ای در دلمان پر میزند به مادست می دهد. با این همه این احساس شگفت انگیز است . جرقه آن می تواند با چیزی به سادگی دیدن چشم ها ، لمس کردن دست ها،شنیدن موسیقی یا خواندن کتابی به وجود آید.

 عامل ایجاد این تحریک، مولکول کوچکی موسوم به فنیل اتیل آمین است.این مولکول همراه با دوپامین و نوراپی نفرین میتواند یک حس نا معلوم ولی شادی آفرینی را که منجر به علاقه سیر ناپذیری می شود ایجاد کند.ولی متاسفانه در اینجا محدودیت هایی به خاطر برخی بمباران انتقال دهنده های عصبی ناشی از برخی پاسخ دهنده های کسل کننده وجود دارد.فنیل اتیل آمین ماده ای شیمیایی طبیعی شبیه آمفتامین و دوپامین است که تجربه عالی عشق را برای ما فراهم می کند.چیزی که توصیف عشق را مشکل می کند تلنگرهای اولیه آن در قشر جلوی مغزاست که انسان را قادر می سازد لذت بودن با شخصی خاص را ، حتی اگر تا آن زمان بک بار بیشتر او را ملاقات نکرده باشد ، برای خود پیش بینی کند. اگر این تلنگرها به اندازه کافی قوی باشند به آن ((حافظه آینده)) گویند که درگیر پاسخ به جنگ و گریزهای قدیمی قسمت جلوی مغز و مسئول رفتارهای ناخواسته ای چون لکنت زبان، عیاشی،لودگی و خنده های بلند به لطیفه های دیگران خواهد بود.اندورفینها  بیشتر به ماده ای که می تواند در انسان احساس خوشی و شعف ایجاد کند شناخته شده اند. این مواد به عشاق ، آرامش مشابهی می بخشد ولی نه در همان لحظات اول.اندورفینها در مراحل اولیه جذب با تحریک تک یاخته های خاصی در مغز میانی به شکل کاتالیزگر عمل کرده و آمفتامین های طبیعی قوی یعنی دوپامین و فنیل اتیل آمین را تحریک می کنند .آنها با فرمانهای خود در مغز فکر و خیال ها را طراحی می کنند ، هر فکرو خیالی را !!!!

حدس بزنید ...

چهارتا عکس از چهارتا همکلاسی  

                        ۱                                                               ۲

 1   

                        ۳                                                              ۴

 

  

شما باید بگید که کی کیه!!!  

 

برای راهنمایی برید به  ادامه ی مطلب

ادامه مطلب ...

پاسخ جالب انیشتین به خواستگارش!

 

می گویند "مریلین مونرو" یک وقتی نامه ای نوشت به "البرت انیشتین" که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه ها یمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند!
اقای "انیشتین" هم نوشت: ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم

واقعا هم که چه غوغایی می شود!

ولی این یک روی سکه است.

فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!


هرچه میخواهد دل تنگت بنویس!

از اونجاییکه اکثر مطالب وب شیمیایی و شاعرانه شده! گفتم یه تنوعی ایجاد شه. 

تو قسمت نظرات هرچه میخواهد دل تنگت بگو ............... 

مثل SMS قشنگ ، جمله باحال ، انتقاد از ... و ...

شعر از نوع شیمیایی

 بسا قدری طلا از پای تا سر داشتن

اندکی الماس، حتی قدر یک مول داشتن   

همچو سدیم ازبرای عشق ید، پرپر شدن

چون کلر درسر هوای هاش مثبت داشتن                                   

سخت ماندن در قبال مشکلات زندگی

نی چو آلکانها هوای شعله در سر داشتن  

دوستی با دیگران چون عنصر خوب نهم

نی چو آرگون منزوی وگوشه گیری داشتن  

پایدار ومستقیم همچو سیلیس اندر جهان

همچو گوگرد وترومبیک استقامت داشتن  

نیک نامی ونجابت چون گروه هشتمین

همچوآهن در سر خود فکر مثبت داشتن 

راست بودن هرکجا،درهرمقام وجایگاه

نی چو (Al)چهره ای نحس ومنافق داشتن  

همچو همپوشانی سیگما که خیلی محکم است

در رسیدن در هدف تصمیم راسخ داشتن  

الغرض گفتم من این ابیات رااز بهر این

»برلب هرفرد لبخند ملیحی کاشتن  «

ادامه مطلب ...

ضیافت عربی

چی بگم ؟  

خودتون برید توی ادامه ی مطلب و عکسها رو ببینید

ادامه مطلب ...

خوش خیال کاغذی

دستمال کاغذی به اشک گفت: 

قطره قطره ات طلاست 

یک کم از طلای خود حراج میکنی؟ 

عاشقم با من ازدواج میکنی؟! 

 

اشک گفت: 

ازدواج اشک و دستمال کاغذی؟

تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی! 

توی ازدواج ما

تو مچاله میشوی، چرک میشوی و تکه ای زباله میشوی 

پس برو بی خیال باش 

عاشقی کجاست 

تو فقط دستمال باش 

 

دستمال کاغذی دلش شکست 

گوشه ای کنار جعبه اش نشست 

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد 

در تن سفید و نازکش دوید خون درد 

آخرش دستمال کاغذی مچاله شد 

مثل تکه ای زباله شد 

او ولی شبیه دیگران نشد 

چرک و زشت مثل این و آن نشد 

رفت اگرچه توی سطل آشغال 

پاک بود و عاشق و زلال 

 

او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت  

چون که در میان قلب خود
دانه‌های اشک کاشت.                              (عرفان نظر آهاری)