وقتی عاشق می شویم به نظر می رسد مغز ما طبیعی فعالیت نمی کند . کف دستانمان عرق می کند ، نفسهایمان بند می آید ، به درستی نمی توانیم فکر کنیم و احساسی شبیه به اینکه پروانه ای در دلمان پر میزند به مادست می دهد. با این همه این احساس شگفت انگیز است . جرقه آن می تواند با چیزی به سادگی دیدن چشم ها ، لمس کردن دست ها،شنیدن موسیقی یا خواندن کتابی به وجود آید.
عامل ایجاد این تحریک، مولکول کوچکی موسوم به فنیل اتیل آمین است.این مولکول همراه با دوپامین و نوراپی نفرین میتواند یک حس نا معلوم ولی شادی آفرینی را که منجر به علاقه سیر ناپذیری می شود ایجاد کند.ولی متاسفانه در اینجا محدودیت هایی به خاطر برخی بمباران انتقال دهنده های عصبی ناشی از برخی پاسخ دهنده های کسل کننده وجود دارد.فنیل اتیل آمین ماده ای شیمیایی طبیعی شبیه آمفتامین و دوپامین است که تجربه عالی عشق را برای ما فراهم می کند.چیزی که توصیف عشق را مشکل می کند تلنگرهای اولیه آن در قشر جلوی مغزاست که انسان را قادر می سازد لذت بودن با شخصی خاص را ، حتی اگر تا آن زمان بک بار بیشتر او را ملاقات نکرده باشد ، برای خود پیش بینی کند. اگر این تلنگرها به اندازه کافی قوی باشند به آن ((حافظه آینده)) گویند که درگیر پاسخ به جنگ و گریزهای قدیمی قسمت جلوی مغز و مسئول رفتارهای ناخواسته ای چون لکنت زبان، عیاشی،لودگی و خنده های بلند به لطیفه های دیگران خواهد بود.اندورفینها بیشتر به ماده ای که می تواند در انسان احساس خوشی و شعف ایجاد کند شناخته شده اند. این مواد به عشاق ، آرامش مشابهی می بخشد ولی نه در همان لحظات اول.اندورفینها در مراحل اولیه جذب با تحریک تک یاخته های خاصی در مغز میانی به شکل کاتالیزگر عمل کرده و آمفتامین های طبیعی قوی یعنی دوپامین و فنیل اتیل آمین را تحریک می کنند .آنها با فرمانهای خود در مغز فکر و خیال ها را طراحی می کنند ، هر فکرو خیالی را !!!!
بابا عاشق دمت جیز خیلی لوووسسسسسسس بود
حالا کی گفته من عاشقم؟!
علیرضا
نه اتفاقا خیلیم قشنگ بود این نشون میده علیرضا بدجوری عاشقی افتاده توسرش همه جوره راجع بهش تحقیق میکنه آفرین آفرین
چند بار عاشق شدی؟
ای بابا عجب غلطی کردم درباره ی شیمی و عشق مطلب گذاشتم!!!
دیدم چند روزه کسی توی وبلاگ مطلب جدید نذاشته گفتم یه چیزی نوشته باشم.
علیرضا
علیرضا حالا غصه نخور شوخی کردم
سلام.جرا جو سازی میکنین حالا.اتفاقا به نظرم این میتونه نفی عاشقی باشه.
علیرضا چرابه غلط کردن افتادی خوب مگه عاشقی بده؟؟؟ کم نیار بازم از عشقت بنویس
با این که قدیمی بود ولی نسبت به خیلی مطالب دیگر تو وبلاگ جذاب و با حال تر بود.
خط آخرش قشنگ بود چون ابهام داشت .
هر فکرو خیالی را !!!! ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟