باز دانشگاه با ترانه
با واحدهای فراوان
می خورد روی برنامه
می روم دیگر ز خانه
سوی خوابگاه دیرینه
با موشها با گربه های بیکار بازی می کنم من دوباره
یادم آید بر سر هر اتاقی می نشستم
می شنیدم از پرستو از شبنم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب ترمهای بالایی
رازهای زندگانی
آه از آن روزهای امتحانی
در پی یک جای خلوت می گشتم من شبانه
یادم آید این سر شوریده ام
باز روی خود هرگز نخواهد دید شانه
باری یادم آید دانشجوی صفری بودم من
می پریدم می دویدم از پی اتوبوسهای دانشگاه
همه انگشت لبخند سویمان بودش نشانه
می گفتند همه باهم
صفری اول و آخر همینه
آری میروم سوی دانشگاه با ترانه
باز می گردم به منزل با صفرهای دانه دانه
بشنو از من ای صفری ناامید ز فردا
دانشگاه خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا
خیلی قشنگ بود :-)
اگه همکاری شما هم باشه قشنگترم میشه
علیرضا
موضوع ها کمه!!!!!
کمه چون چند روز بیشتر نیست و فعلا دارم تنها پست میذارم.....
من این وبلاگ رو واسه همه بچه های دانشکده ساختم که بیان پست بذازن و نظرشونو بگن........
امیدوارم از این وبلاگ استقبال کنین.......
هادی.م
کمی ازتصازیرورنگهای جذاب استفاده کنین قشنگترنمیشه... فقط یه نظره....
واسه پست شروع ترم بعد حتما.......
ضمنن یکم رو سوادتون کار کنید، این به اون در.......
تصاوووووووووووووویر...
هادی.م
آخرش با حال بود .ولی یه کم بی مزه بود.
باحال بود.هاااااااااا.خوشمان آمد.خندیدیم